در یکی از آخرین تحقیقهایی که پیرامون امیر عباس هویدا، با نام «معمای
هویدا» نگارش یافته است، نگارنده بسیار میکوشد تا نسبت بهاییگری را از
او بزداید و در این تلاش، تا جایی پیش میرود
که نوشتن زمان تولد هویدا در پشت جلد قرآن
توسط مادربزرگ مادرش را به رخ تاریخ میکشد
و از قرآن سر گرفتن مادرش در زمان دستگیری
هویدا درزمان جمهوری اسلامی سخن
میگوید. البته او دراین مقطع از نگارش خود،
دچار فراموشی میشود که دارد از زنی سخن
میگوید که در آغاز تحقیقش نوشته؛ او دختر
ادیبالسلطنه سرداری است و نوه کسی که مشهور به عرفی بود.
افسرالملوک شبها تا سرود فرانسه را با صدای بلند نمیخواند، به رختخواب
نمیرفت و ... .
شاید عباس میلانی نمیدانست که او دختر کسی است که وقتی پزشک مرد
سفارت انگلستان را برای وضع حمل او آوردند، حتی ناصرالدین شاه عیاش هم
برآشفت و از این عمل انتقاد کرد.
امیر عباس هویدا، هنوز به دو سالگی نرسیده بود که پدرش، عینالملک، مأمور
شامات شد. سال ورود عینالملک به شامات، سال آخر عمر عباس افندی بود و
میرزا رضا قناد نیز هنوز در قید حیات بود. علت انتخاب عینالملک به مأموریت
شامات و شرایط حساس آن زمان در آن منطقه با توجه به حضور بهاییان در
عکا، از مواردی است که قابل تأمل و بررسی است.
برای اثبات بهاییگری امیر عباس هویدا، نیازمند این نیستیم تا حضور او در
محافل بهاییان را دلیل آوریم ـ هر چند برای این هم سند داریم ـ چرا که او
خود به یکی از سران بهاییت و تأثیرگذاران این فرقه سیاسی تبدیل شد
و مأموریتهای محوله خویش را به خوبی و با موفقیت پی گرفت.
برای اثبات بهاییت هویدا، همین بس که از روزی که با حسنعلی منصور ارتباط
برقرار کرد، در تشکیلات او بهاییان را برتری داد و پس از آن که کابینه او را تحویل
گرفت، پس از چندی وزرای بهایی را جانشین برخی از دیگر وزرا کرد و مهمترین
وزارتخانه کشور؛ یعنی آموزش و پرورش را در اختیار فرخ رو پارسای قرار داد تا
آیین بهاییت را در مدارس رسوخ دهد، هر چند در ایران که مرکز تشیع جهان
اسلام است، این امر ناشدنی بود.
پیشتر درباره نامه نصرت الله احدپور و افشاگری وی در رابطه هویدا و مارگریت
آلن و جاسوسی آن دو در زمان حضور در آنکارا، مطالبی همراه با نامه احدپور
نقل قول کردیم. (امیر عباس هویدا به روایت اسناد ساواک، ج 1، ص 286)
هرچند این اظهارات، پیش از آن که به وابستگی
هویدا به بهاییت ربط داشته باشد، ماهیت
جاسوسی او را نشانه گرفته، ولی توجه به این
نکته که فلسفه وجودی فرقه بهاییت، مقتضای
چنین مسائلی است، ربط آن به بهاییت را روشن مینمایند. البته در متن
این نوشته، به بهایی بودن مارگریت آلن وهویدا که منشأ این همکاری
جاسوسی بوده، اشاره صریح شده است.
اهمیت ادعای نصرت الله احدپور، زمانی بیشتر میشود که خاطرات حسن
ارفع، سفیر کبیر وقت ایران در ترکیه و عامل اصلی انتقال هویدا از آنکارا به
تهران در این باره، مورد توجه دقیقتری قرار گیرد.
سازمان اطلاعاتی ترکیه که فعالیتهای سفارتخانههای خارجی را زیر نظر
داشت، متوجه رفتار خلاف شئون دیپلماتیک شده و چند بار غیر مستقیم این
مطلب را به ما گوشزد کردند. من در مقام سفیر کبیر چند بار تلاش کردم
هویدا را به تهران برگردانم، اما او که از سوی حامیان پرقدرت بهایی اش در
تهران حمایت میشد،بیدی نبود که با این بادها بلرزد... .
معلوم شد ایشان از طرف محفل جهانی بهاییان مأموریت رسیدگی به امور
بهاییان مقیم ترکیه را دارد که ضمن اشتغال به کار در سفارت ایران و با
استفاده از موقعیت دیپلماتیک و پاسپورت سیاسی، نهایت سعی خود در
خدمت به بهاییان را معمول میدارد. (همان، ص 27).
روشن است، نباید رد پای کسی را که از طرف محفل جهانی بهاییان، مأمور
رسیدگی به امور بهاییان مقیم ترکیه، در سال 1336 است، در محفلهای
داخلی بهاییان در ایران جستجو کرد.
فتنه سیدعلی محمد باب در شیراز که با هدایت مستقیم سیاستهای بیگانه
شکل گرفت، در منزل شیخ حسینعلی نوری به ثمر نشست تا برادرزاده میرزا
آقاخان نوری،فردی که مأمور مستقیم انگلستان بود و با فتنههای خود، میرزا
تقی خان امیر کبیر را به مسلخ فرستاد و به جای
او بر تخت صدارت نشست، با ادعای واهی «من
یظهر اللهی» در امتداد این حرکت قدم بردارد.
شیخ حسینعلی نوری با هدایت و نظارت بیگانگان،
«بهاءالله» شد و در سرزمین «عکا» سکنی گرفت.
بسیاری از افرادی که شیخ حسینعلی نوری را از ایران تا عکا همراهی کردند،
از کسانی بودند که در فتنه باب در شیراز، از همراهان او بودند. از جمله این
افراد، پدربزرگ پدری امیر عباس هویدا، میرزا رضا قناد بود که با تلاشهایی
که در نشراین فرقه داشت، دوباره از زبان عباس افند، عبدالبهاء که پس از
مرگ حسینعلی وری جانشین او شد، مورد مدح قرار گرفت و فرزندانش نیز
برای مدتی شهرت خانوادگی، ممدوح را برای خویش برگزیدند که معلوم
نیست به چه علت این شهرت در سال 1321 به هویدا تغییر یافت!
این نگارنده را تا حال، نظر بر این بود که حضور عموزادههای هویدا که متولد عکا
بودند، در دیوانسالاری رژیم پهلوی پس از حضور امیرعباس هویدا در ایران و
با کمک او شکل گرفته است، ولی پس از تحقیقی مختصر، روشن شد که
پسران میرزاجلیل هویدا ـ برادر عینالملک ـ نیز با حمایت همان دستهایی
که امیر عباس هویدا را حمایت کردند، به دیوانسالاری پهلوی راه یافتهاند.
بدیهی است که پرداختن به چگونگی ورود نوههای میرزا رضا قناد به دربار و در
دست گرفتن مشاغل حساس در آنجا، نیازمند تحقیقی مستقل و دقیق
است.به هر حال، شاید به همین باشد که امیر عباس هویدا در سال 1321
شهرت خود را از ممدوح به هویدا تغییر داده و شهرت عموزادههای خود را دارا
شده است.
در سال 1341 که قرار میشود، آقای امیر عباس هویدا، دارای سلاح کمری
باشد،بنا بر رعایت اصول اداری، ستاد ارتش، برگهای را تنظیم میکند که در
آن آمده است:
«طبق دستور شماره 41301/59679 – 3/9/21 [13] اداره کل آمار، نام
خانوادگی نامبرده از کلمه (ممدوح) به (هویدا) تغییر یافته است.» (آرشیو،
سند ه9، 431،12/3/1341)
همه کسانی که پیرامون امیر عباس هویدا، نوشتهای
دارند، اعم از موافقان و مخالفان او، در بهاییگری پدران
هویدا متفقالقول هستند و در آن جای هیچ شک و
تردیدی نیست، ولی زمانی که بحث از بهاییگری امیر
عباس هویدا به میان میآید، اختلاف آغاز میشود.
به نظر میرسد علت اصلی این اختلاف، صرف نظر از دستوری بودن پوشش
نهادن بر بهاییگری هویدا از سوی عدهای، این باشد که از زمان حضور هویدا
در رأس دولت کشوری که داعیه اسلام پناهی داشت، این مسئله به
مشکلی حل ناشدنی تبدیل شد و امیر عباس هویدا در تمام مدت، تلاش کرد
با طرحها و برنامههایی که از پشت پرده، تنظیم میشد، به گونهای عمل
کند که خود را از این نسبت رهایی بخشد و برخی ظاهربینان را در این
موضوع دچار اشتباه نماید.
همانگونه که دیدیم هدف بهائیت در ایران سلطه و سیطره بر حکومت
جامعه است، میخواهد حکومت و جامعه ایران همراه با همه
نهادهایش به حکومت و جامعه بهائی تبدیل
نماید، به سخنی دیگر ، سلطه مورد علاقه
بهائیت همه ابعاد سیاسی ، اقتصادی ،
اجتماعی و فرهنگی را شامل میگردد ،و
رهبران و گردانندگان بهائیت این آرمان جاه
طلبانه را بعنوان فلسفه وجودی و هدف فردی
و اجتماعی خود در اندیشه و عمل بوضوح نشان داده اند یعنی علاوه بر آنچه
در این زمینه بر زبان و قلم جاری نموده اند ، موسسه ای خودکفا مرکب از
یک حزب و یک حکومت دربطن جامعه و حکومت ایران بوجود آورده اند ، این
موسسه (تشکیلات ) - در مقیاس کوچکتر – همان چیزی است که به زعم
آنها حکومت و جامعه ایران و سایر جوامع آینده خواهد بود ! باصطلاح
تشکیلات بهائیت ماکت و الگوی ایران آینده بوده است و الگوئی که عناصر
تشکیل دهنده آن واقعی و ابعادش قابل تغییر و گسترش می باشد و لذا
برای رسیدن به هدف نهائی کافی است موسسه یاد شده توسعه یابد و
این درست همان کاری است که تشکیلات بهائی در ایران مطابق نقشه
های "توسعه طلبانه "و زمان بندی شده بیت العدل حیفا موظف به انجام آن
هستند و باید تا اشغال کامل و قرار گرفتن در موضع فراگیر حکومت و جامعه
ایران به پیشروی خود ادامه دهند و چنین است که هم آوا با آهنگ رشد
بهائیت در ایران هویت ملی و فرهنگی ما رنگ میبازد وهویت بیگانه و
استعماری جدیدی و جایگزین آن می گردد !تشکیلات و افراد بهائی موظف
اند از راه تبلیغ به ما بفهمانند که این محویت و فنای ملی ،فرهنگی و
مذهبی اسلامی بنفع ما در جهت کمال ماست بدلیل آنکه ما را ( بقول
شوقی ) ازمعیارهای عقاید پوسیده ملی و اسلامی میرهاند و به " وحدت
جهانی " میرساند، همان وحدتی که یک مقدمه اش تسخیر حکومت
کشوربدست ایادی بیت العدل حیفا در ایران و مقدمه دیگرش (که با اولی
ملازم است ) جایگزین شدن فرهنگ اصیل و الهی اسلام با یک شبه
مذهب " روسی - انگلیسی سابق" و " آمریکائی– صهیونیستی حال "
میباشد .
شعارها و تبلیغات بهائیان قرار می گیرد و راستی که این ماهرانه ترین و
خطرناکترین شکل بد آموزی است که استعمار و عواملش به تبلیغ آن
برخاسته اندتا زمینه را برای آقائی خود واسارت و بردگی ما فراهم آرند .
دست تجاوز به حریم مقدس ملیت و فرهنگ
اسلامی ما دراز میکند و این همه را درهاله ای
از تقدس و مظلومیت انجام میدهند !برخیانت نام
خدمت مینهند و بر تفرقه نام "وحدتشعارشان"
وحدت
عالم انسانی " ولی هدفشان از ، هم گسستن وحدت ملی است ، "عدم
مداخله در امور سیاسیه " نیز که شعار دیگر آنهاست چیزی جز یک سرپوش
فریبنده و دروغین بر اهداف سیاسی و خائنانه آنها نیست که نمونه
های عینی انها بتدریج به اطلاع خواهدرسید .