هویدا و بهائیت

ارتباط بین هویدا با بهائیت و سیاست

هویدا و بهائیت

ارتباط بین هویدا با بهائیت و سیاست

هویدا از زبان فرخ پهلوی ۱

مطالب زیر برگرفته از کتاب شاه و فرح (اسرار و ناگفته ها ) می باشد که جهت استحضار خوانندگان

 گرامی آورده می شود .

هویدا از بهمن ماه سال 1343 تا مردادماه سال 1356 برای مدت 13 سال پست

 

نخست وزیری را در اختیار گرفت . او در تاریخ

 

ایران رکورددار زمامداری کشور است و

 

 همانطور که بارها در مصاحبه های مطبوعاتی

 

 و رادیو تلوزیون پس از خروج از ایران گفته ام

 

ارتباط ما با مردم توسط هویدا قطع شد و

 

 نهایتا بی کفایتی هویدا موجب سقوط رژیم شاهنشاهی ایران گردید .

 

بعد از انکه محمدرضا‌، هویدا را به نخست وزیری منصوب کرد بعضی

 

نامه ها به دست ما رسید  که نویسندگان انها مدعی بودند هویدا، یک

 

بهائی متعصب می باشد . از جمله آقای شمس قنات آبادی در این

 

مورد اعلامیه ای بر علیه هویدا منتشر کرده بود .

 

از نظر بهائی بودن، محمدرضا با هویدا مشکلی نداشت واصولا محمدرضا قلبا

 

 متمایل به بهائیان بود . او می گفت بهائیان مردمانی روشنفکر و مترقی و

 

طرفدار سلطنت ما هستند .

 

یکی از دلایل علاقه محمدرضا به بهائیان این بود که فکر می کرد با رشد و

 

 توسعه دین بهائی در کشور پایه های اسلام تضعیف می گردد .

 

یکی از اشتباهات هویدا سپردن زمام امور کشور به بهائیان بود که در

 

 مملکت شیعه ایران به شدت منفور شناخته می شدند .

 

هویدا تعدادی از وزارتخانه ها و ادرات را به دست بهائیان سپرد و یک بهائی را

 

رئیس دانشگاه شیراز کرد.

 

متاسفانه محمدرضا به این مسائل توجه کافی نداشت و معتقد بود برخلاف

 

 مسلمانان که قابل اعتماد نیستند بهائیان قلبا از سلطنت او حمایت میکند .

 

وقتی مادرم به او گفت : (( ای داماد عزیزم ! رهبران مذهبی از قدرت گرفتن

 

 بهائیان در دولت هویدا ناراضی هستند )) محمدرضا خندید و گفت : (( این از

 

شیرینی کاری های هویدا است چون جدش یک نفر قناد بوده و نطفه اش را از

 

 شیرینی ریخته اند )) .

 

ما اطلاع داشتیم که هویدا تا سرحد توان از بهائیان حمایت می کند و دست

 

 انها را در کلیه امور باز گذاشته است .

 

محمدرضا این مسائل را زیاد جدی نمی گرفت و می گفت بهائیان به ما وفادار

 

هستند و باید کم کم حضور آنها در جامعه عادی کرد .در آن زمان متعصبین

 

 مذهبی نسبت به بهائیان سختگیر بودند  مطابق قانون اساسی ایران

 

 استخدام انها در دولت و ارتش ممنوع بود اما در دولت هویدا این امر

 

نادیده گرفته شد و بهائیان حتی به وزارت رسیدند و محمدرضا هم که

 

 علاقمند به آزادی مذاهب !!!!!!! بود به بهائیان در ارتش فرصت ترقی

 

 داد و آنها به درجات بالای نظامی دست یافتند .

باید اعتراف کنم که این بی اعتنائی محمدرضا به افکار عمومی سرانجام به زیان

 

 ما تمام شد و مردم  همه گناهان هویدا و کاستی های دوران حکومت 13 ساله

 

 اورا به گردن ما انداختند و ما در حقیقت تاوان سوء مدیریت هویدا را دادیم .

 

مادر من اعتقادات مذهبی سفت و محکمی داشت و حتی به مسجدی در

 

حوالی بازار تهران می رفت و به طور ناشناس با روحانی بلند پایه ای ملاقات

 

 می کرد و وجوهات شرعیه خودرا به عنوان یک زن مومن و معتقد پرداخت

 

می نمود .

 

مادرم همیشه از حضور بهائیان در دربار و درنخست وزیری و دولت انتقاد می کرد

 

 و هویدا را مسئول گسترش نفوذ آنها می دانست . او از من می خواست تا در

 

موقعیت های مناسب محمدرضا را متوجه حساسیت مردم مسلمان نسبت به

 

 رشد بهائیت نمایم . اما من قادر نبودم محمدرضا را متوجه اقدامات مخاطره

 

امیز هویدا نمایم .

 

عاقبت هویدا

هویدا در سقوط رژیم پهلوی نقش موثری داشت . او مفاهیم را توخالی ، زشت و بی ارزش کرد و همه چیز را به محور شوخی و تفریح و مضحکه کشاند . هویدا در افکار عمومی به عنوان یک فرد دروغگو ، حقه باز ، قالتاق ، متظاهر ، بی اعتقاد به هر اصل و پرنسیب اخلاقی و حتی هم جنس

 گرائی معرفی شده بود .

  تصادفی نبود که علم ، چند سال بعد از اینکه وزیران بهائی نصف کرسی های

 کابینه هویدا را اشغال کردند ، ابراز نگرانی می کرد . آن جهان وطنان بی ایمان به هراصل و بنیاد و کیش وآیین و ملیتی مگرکیش خودشان ، ماهرانه یکی پس ازدیگری به کابینه راه یافتند و شگفت آنکه حساس ترین پستها از جمله وزارت جنگ را در قبضه گرفتند .

 در مرداد 1356 امیر عباس هویدا پس از دوازده سال و نیم صدرات در میان امواج شعف و حیرت همگانی از نخست وزیری برکنار و به پست وزارت دربار برگزیده شد .

 علت برکنار کردن هویدا علاوه بر اشاعه شایعات گسترده درباره  نارضایی عمومی ، بی لیاقتی دولت در حتی اداره امور برق و روشنایی کشور و خاموشی های طولانی ، ناکارایی دولت در تمام اموری که از آن انتظار می رفت .

 چرا شاه  هویدا را  که همه مردم نسبت به او ناراضی و بدبین بودند در پست وزیر دربار شاهنشاهی

 می گماشت ؟؟

 بازی عجیبی است ، بازی تاریخ که اغلب تکرار می شود . اما نتیجه آن با بازی قبلی متفاوت است .

 شاه با انتصاب هویدا به مقام وزارت دربار شاهنشاهی فقط می خواست به مردم کشورش دهان کجی

 بکند و بگوید حال که همه از هویدا ناراضی هستید او را به مقام مهمتری می گمارم که در کشور استبدادی ایران کمتر از نخست وزیر نیست .

 در 17 دی ماه 1356 مقاله توهین آمیزی با عنوان ((ایران ، استعمار سرخ و سیاه )) به قلم احمد رشیدی مطلق که بعدها گفته شد این مقاله در قسمت مطبوعاتی دربار زیر نظر فرهاد نیکخواه  معاون مطبوعاتی

  هویدا تهیه شده و جهت چاپ در اختیار داریوش همایون وزیر اطلاعات وقت قرار داده شده بود ، در

 روزنامه اطلاعات به چاپ رسید در این مقاله قیام پانزده خرداد 1342 را ناشی از اتحاد

 غیر مترقبه ارتجاع سرخ وسیاه دانسته و با لحنی توهین آمیز که هرگز سابقه

 نداشت ، آیت الله خمینی را ((مردی ماجراجو ، بی اعتقاد ووابسته و سر سپرده به مراکز استعماری و جاه طلب )) معرفی کرده بود . درفضای متشنج آن روز انتشار این مقاله آتش بر انبار باروت زد و از آن روز پس برخوردهای خشن که به مدت یک سال ادامه داشت آغاز شد تا خروج شاه از ایران ادامه یافت .

 

 شاه برای فرو نشاندن خشم مردم  دستور برکناری هویدا را از مقام وزارت در بار شاهنشاهی صادر

 کرد . موقتا هویدا را به پادگان جمشیدیه منتقل کردند و چند هفته بعد درآن پادگان از

 او ودیگر بازداشت شدگان عکس گرفتند . در این روزها صحبت محاکمه هویدا و

 دیگر مسببین فساد وتباهی دوران 14 ساله به میان امده بود .

 چاپ تصاویر هویدا و همکاران او در بازداشتگاه تاثیر چندانی در جامعه به جا

 گذاشت . ( هویدا خسرو معتضد ص 521 - 561)

 واقعیت اینست که در دستگیری هویدا و به زندان انداختن او صحبت های پیشین علم موثر بود ووقتی وضاع از کنترل خارج شد محمدرضا که هویدا را مسبب چاپ نامه علیه (آیت الله خمینی ) و بروز اغتشاش میدانست دستور دستگیری او را داد و موقع خروج ازایران نیز وی را عمدا

 در زندان ساواک باقی گذاشت تا به دست نیروهای انقلابی  

بیفتد و به دست دشمنانش مجازات شود .

وقتی در تبعید بودیم و خبر اعدام هویدا را شنیدیم محمدرضا نه تنها ناراحت نشد ، بلکه به نظرم آمد

 خوشحال هم شده است اودرحالی که عکس جنازه هویدا را که روی جلد مجله اکسپرس چاپ شده بود تماشامی کرد گفت : (( اعدام برای مجازات او کم بود !)) ( رجوع کنید به : زندگی و خاطرات امیر عباس ویدا ،

اسکند دلدم ،نشر گلفام ف تهران 1374) 

 

آقای خلخالی اینگونه بیان می دارد که :

 پس از اعدام هویدا بنا بود جنازه اورا ابتدا به پزشکی قانونی و سپس به اطراف کهریزک منتقل و در

 آنجا به خاک بسپارند . ولی موضوع پی گیری نشد و ما هم متوجه نشدیم و جنازه او به مدت سه ماه و

اندی در پزشکی قانونی ماند .

 

 ابراهیم یزدی به دستور بازرگان از یک طرف یهودی ها و بهائی ها و اسرائیلی

 ها و فرانسوی ها از طرف دیگر دست به دست هم داده و جنازه را در یک تابوت گذاشتند و با ایر فرانس به فرانسه فرستاند .

 آنها سپس جنازه را با طمطراق به اسرائیل بردند و در

 فرودگاه ((لود)) تل آویوتعدادی از وطن فروشان و ساواکی

 ها و اسرائیلی ها ی تروریست به دستور مناخیم بگین با

 رژه نظامی و سلام مخصوص و پرچم طاغوتی ایران و آرم شاهنشاهی ، تشیع جنازه کرده و آن را به الخلیل و در کنارقبر پدرش دفن نمودند .

 

 

اسکندر دلدم هم اینگونه بیان می دارد که :

 

مرحوم دکتر گرمان در ایران جنازه  خارجیانی را که بستگان آنها قصد انتقال

 

اجساد و درگذشتگان خود را داشتند مومیائی می کرد وپس از پیروزی انقلاب و

 

 اعدام  امیر عباس هویدا جنازه او را هم که مدتها در

 

پزشکی قانونی بلا تکلیف مانده و کسی برای تحویل آن

 

مراجعه نمی کرد مومیایی کرد . بعدها دکتر فرشته

 

رضوی (( خواهر زاده هویدا )) جنازه را تحویل گرفت و

 

این جنازه از ایران به اسرائیل منتقل و در قبرستان

 

بهائیان در الخلیل در کنار قبرپدرش دفن شد .

(ص 191 من و فرح پهلوی )

 

 

 

هویدا در ترکیه

 

در یکی از آخرین تحقیق‌هایی که پیرامون امیر عباس هویدا، با نام «معمای

 

هویدا» نگارش یافته است، نگارنده بسیار می‌کوشد تا نسبت بهایی‌گری را از

 

 او بزداید و در این تلاش، تا جایی پیش می‌رود

 

 که نوشتن زمان تولد هویدا در پشت جلد قرآن

 

 توسط مادربزرگ مادرش را به رخ تاریخ می‌کشد

 

 و از قرآن سر گرفتن مادرش در زمان دستگیری

 

 هویدا درزمان جمهوری اسلامی سخن

 

می‌گوید. البته او دراین مقطع از نگارش خود،

 

دچار فراموشی می‌شود که دارد از زنی سخن

 

 می‌گوید که در آغاز تحقیقش نوشته؛ او دختر

 

 ادیب‌السلطنه سرداری است و نوه کسی که مشهور به عرفی بود.

 

افسرالملوک شبها تا سرود فرانسه را با صدای بلند نمی‌خواند، به رختخواب

 

نمی‌رفت و ... .

 

شاید عباس میلانی نمی‌دانست که او دختر کسی است که وقتی پزشک مرد

 

سفارت انگلستان را برای وضع حمل او آوردند،‌ حتی ناصرالدین شاه عیاش هم

 

برآشفت و از این عمل انتقاد کرد.

 

امیر عباس هویدا، هنوز به دو سالگی نرسیده بود که پدرش، عین‌الملک، مأمور

 

شامات شد. سال ورود عین‌الملک به شامات، سال آخر عمر عباس افندی بود و

 

 میرزا رضا قناد نیز هنوز در قید حیات بود. علت انتخاب عین‌الملک به مأموریت

 

شامات و شرایط حساس آن زمان در آن منطقه با توجه به حضور بهاییان در

 

عکا، از مواردی است که قابل تأمل و بررسی است.

 

برای اثبات بهایی‌گری امیر عباس هویدا، نیازمند این نیستیم تا حضور او در

 

محافل بهاییان را دلیل آوریم ـ هر چند برای این هم سند داریم ـ چرا که او

 

 خود به یکی از سران بهاییت و تأثیرگذاران این فرقه سیاسی تبدیل شد

 

 و مأموریت‌های محوله خویش را به خوبی و با موفقیت پی گرفت.

 

برای اثبات بهاییت هویدا، همین بس که از روزی که با حسنعلی منصور ارتباط

 

برقرار کرد، در تشکیلات او بهاییان را برتری داد و پس از آن که کابینه او را تحویل

 

گرفت، پس از چندی وزرای بهایی را جانشین برخی از دیگر وزرا کرد و مهم‌ترین

 

وزارتخانه کشور؛ یعنی آموزش و پرورش را در اختیار فرخ رو پارسای قرار داد تا

 

آیین بهاییت را در مدارس رسوخ دهد، هر چند در ایران که مرکز تشیع جهان

 

اسلام است، این امر ناشدنی بود.

 

پیشتر درباره نامه نصرت الله احدپور و افشاگری وی در رابطه هویدا و مارگریت

 

آلن و جاسوسی آن دو در زمان حضور در آنکارا، مطالبی همراه با نامه احدپور

 

 نقل قول کردیم. (امیر عباس هویدا به روایت اسناد ساواک، ج 1، ص 286)

 

هرچند این اظهارات، پیش از آن که به وابستگی

 

هویدا به بهاییت ربط داشته باشد، ماهیت

 

جاسوسی او را نشانه گرفته، ولی توجه به ‌این

 

 نکته که فلسفه وجودی فرقه بهاییت، مقتضای

 

چنین مسائلی است، ربط آن به بهاییت را روشن می‌نمایند. البته در متن

 

 این نوشته، به بهایی بودن مارگریت آلن وهویدا که منشأ این همکاری

 

جاسوسی بوده، اشاره صریح شده است.

 

اهمیت ادعای نصرت الله احدپور، زمانی بیشتر می‌شود که خاطرات حسن

 

ارفع، سفیر کبیر وقت ایران در‌ ترکیه و عامل اصلی انتقال هویدا از آنکارا به

 

تهران در این باره، مورد توجه دقیق‌تری قرار گیرد.

 

سازمان اطلاعاتی ‌ترکیه که فعالیت‌های سفارتخانه‌های خارجی را زیر نظر

 

داشت، متوجه رفتار خلاف شئون دیپلماتیک شده و چند بار غیر مستقیم این

 

 مطلب را به ما گوشزد کردند. من در مقام سفیر کبیر چند بار تلاش کردم

 

هویدا را به تهران برگردانم، اما او که از سوی حامیان پرقدرت بهایی اش در

 

 تهران حمایت می‌شد،بیدی نبود که با این بادها بلرزد... .

 

معلوم شد ایشان از طرف محفل جهانی بهاییان مأموریت رسیدگی به امور

 

بهاییان مقیم‌ ترکیه را دارد که ضمن اشتغال به کار در سفارت ایران و با

 

استفاده از موقعیت دیپلماتیک و پاسپورت سیاسی، نهایت سعی خود در

 

 خدمت به بهاییان را معمول می‌دارد. (همان، ص 27).

 

روشن است، نباید رد پای کسی را که از طرف محفل جهانی بهاییان، مأمور

 

رسیدگی به امور بهاییان مقیم‌ ترکیه، در سال 1336 است، در محفل‌های

 

 داخلی بهاییان در ایران جستجو کرد.